یک سنگک دستم بود و همینکه از در مجتمع داخل شدم دیدم یک ماشین تیبای سفید کنار نگهبانی ایستاده و یک حاجآقا مثل خودم با نگهبان و کارگر میوهفروشی سه نفری ایستادن و در حال بحث هستند.
من از جهت اینکه نماینده و امام مجتمع بودم رفتم جلو ببینم چی شده و کارگر میوهفروش هم که دید من هستم خیالش راحت شد و رفت.
کمی حرف زدیم و معلوم شد که حاجاقا داشته از در مجتمع وارد میشده که حواسش نبوده و چراغ بغل ماشینش گرفته به نیمه در مجتمع که بسته بوده و حالا که شکسته شاکی است که به چه دلیلی این نیمه در رو میبندید که جا برای ورود تنگ باشد و الان من خسارت رو از کی بگیرم.
واقعیتش اینکه هر روز چندصد ماشین از این در میره و میاد و این اولین موردی بوده که دیده بودم و حاجاقا هم حوصله نداشت و ظاهراً گرانی بنزین و سه برابر شدن هزینه سوخت عصبیش کرده بود.
کمی حرف زدم و با شوخی به حاجآقا هم گفتم دیگه باید خودتون بیشتر دقت میکردین و نگهبان هم که عمداً نیمه در رو نبسته و.. ..از این حرفها
در این وضعیت ناکارامدی دولت و مشکلات اقتصادی آنچه که وضع ما را بدتر خواهد کرد این است که خودمان با خودمان مهربان نباشیم و بخواهیم ناراحتیهایمان را در خانه بر سر همسر یا فرزندمان و یا در بیرون بر سر دیگری خالی کنیم، مخصوصاً وقتی در جامعه به عنوان یک شخصیت فرهنگی اخلاقی مثل روحانی یا معلم و یا استاد مورد توجه هستیم که خیلی زشتتر هم خواهد بود.
بیپولی و فقر مشکل است ولی بدتر از آن بیادبی و به حراج گذاشتن شأن اجتماعی خودمان است
ما باید خودسازی داشته باشیم و به ارزشهای اخلاقی پایبند باشیم و هیچوقت فراموش نکنیم که تمام رزق و روزی ما در دست قدرت خداست وتنها اوست که کارساز است
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.